سفارش تبلیغ
صبا ویژن




















کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است

کی یادمان رفت؟نعوذبالله خداهم دیگرکم کم یادش میرود که انسان کی فراموش کرد که انسان باشد...

شایدهمان موقع....

دست زیرچانه....

به همانندی همان قیافه ی فیلسوف مآبانه اش ، دست زیرچانه به صرف انسان بودش که درمیان گفتگوهای خدا فکرمیکرد...

.....میخاهم بارامانتی بردوش شمابگذارم ،آسمان میپذیری؟....

آسمان سردرگریبان کرد...

زمین سرخم کرد...

خورشیدانگشتانش رابه بازی گرفت وماه ستاره هایش راشمرد.

وانسان....

شایدازخیلی پیشترازسخنرانی خدا درذهن حسابگرش دودوتا چهارتای ریاضی اش راآغاز کرده بود، چقدرازاین معامله به نفع اوست؟!

این سطرهای خط خطی کفرنیست،من کافرنیستم،چون خداهنوزدرذهن من است،من تنهاخودم رانفی میکنم ،عرش اعلی وروزمحشردرلامسه ی فیزیکی من تنهاآغازوپایانی فقیرانه شده اند...کلماتی برای شبیه سازی روزی که میگویندهمه بودند،من هم بودم؟؟؟یادم نمی آید.

من انسان بودنم رافراموش کرده ام چگونه ممکن است  زمان ومکان پذیرفتنش رابیادبیاورم.من کی خودم راانکارکردم؟؟؟

 

 


نوشته شده در شنبه 89/5/16ساعت 12:16 عصرکافه چی: س.س انعام ازمشتریان ( ) |


Design By : Pichak